معنی بی سر و صدا

لغت نامه دهخدا

سر و صدا

سر و صدا. [س َ رُ ص ِ] (اِ مرکب، از اتباع) فریاد. جنجال. هیاهو.
- بی سروصدا، آرام. خاموش. ساکت.
- سر و صدا راه انداختن، جنجال کردن. هیاهو کردن.

فارسی به انگلیسی

بی‌ سر و صدا

Low Profile, Unobtrusive, Sleepy, Low-Key


سر و صدا

Brouhaha, Clatter, Pother, Racket, Rambunctiousness, Uproar, Whirl

فرهنگ فارسی هوشیار

بی سر و صدا

(صفت) آرام ساکت، بدون هیاهو.


سر و صدا

داد و فریاد: }} از پایین سرو صدای زیادی به گوشش رسید. . . ‎. {{


پر سر و صدا

(صفت) آنکه یا آنچه در اطراف خود سروصدا بلند کند که داد و فریاد بر پا سازد.

واژه پیشنهادی

سر و صدا

قَر و قُر

شات و شوت

غلغل

حل جدول

سر و صدا

دنگ و فنگ

غُلغله

قال

هیاهو


بی سر و صدا

ساکت، خاموش، بی صدا

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

فارسی به عربی

معادل ابجد

بی سر و صدا

373

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری